۱۰ انیمیشنی که در تقلید از دیزنی شکست خوردند
اکران پری دریایی کوچک در سال ۱۹۸۹ انیمیشن دیزنی را وارد عصر طلایی به نام رنسانس دیزنی کرد. در دهه پس از آن، فیلمهای موزیکال دیزنی به دنیای انیمیشن را معنای تازهای بخشیدند و بر گیشه و جوایز اسکار تسلط پیدا کردند. موفقیت آنها به حدی خیره کننده بود که شرکتهای دیگر به سرعت فیلمهای انیمیشن خود را منتشر کردند تا سهم خود را از این موفقیت به دست آورند.
در حالی که داشتن دهها فیلم انیمیشن جدید در دهه ۹۰ میلادی فوق العاده بود، بسیاری از این آثار قابل مقایسه با فیلمهای دیزنی نیستند و با گذشت زمان فراموش شدهاند. یکی از دلایل این است که آنها تلاش زیادی کردند تا فرمول دیزنی را کپی کنند، که فضای کمی برای تخیل خود سازندگان و منحصر به فرد کردن آثار باقی گذاشت.
۱۰. An American Tail: Fievel Goes West (۱۹۹۱)
دنباله داستان استیون اسپیلبرگ و دان بلات درباره خانوادهای از موشهای یهودی که به آمریکا مهاجرت میکنند، اکنون این خانواده را در حال سفر به غرب برای یافتن زندگی بهتر نشان میدهد. پسر خانواده، به نام فیول، پس از شنیدن توطئه گربهها برای سوء استفاده از موشها و کار کشیدن از آنها قبل از خوردنشان، بار دیگر باید دست تنها با آنها مبارزه کند. همانطور که او سعی میکند به خانواده خود هشدار دهد، او همچنین با یک فرد افسانهای و اسلحه کش با صداگذاری جیمز استوارت ملاقات میکند.
بزرگترین مشکل فیلم این است که نگاه اجمالی و عمیق به زندگی مهاجران را با داستانی سنتیتر برای کودکان عوض میکند. این فیلم صحنههایی از مهاجرانی است که مورد استثمار قرار میگیرند و بچههای یتیمی را که مجبور به عرقفروشی هستند با کلیشههای وسترن و تبهکاران کمدی، از جمله یک کابوی عنکبوتی با بازی جان لویتز، جایگزین میکند. حتی کیفیت انیمیشن نیز گامی به سمت پایین است و جزئیات و هنز منحصر به فرد بلوث را با چیزی بسیار نزدیکتر به سبک دیزنی عوض کردند.
۹. The Princess and the Goblin (۱۹۹۱)
این فیلم بر اساس کتابی به همین نام اثر جورج مکدونالد، شاهزاده ایرن را دنبال میکند که با پسری به نام کوردی (پس از نجات او از دست گابلینها)، دوست میشود. روز بعد، کوردی از گابلینها جاسوسی میکند و وقتی نقشه آنها راجع به ربودن ایرن را میفهمد به دست این موجودات دستگیر میشود. ایرن با کمک روح مادربزرگش، کوردی را نجات میدهد. حال این دو باید با هم پادشاه را از این خطر جدی مطلع کنند.
این فیلم یک پروژه مشترک ولزی و مجارستانی است و تا سال ۱۹۹۴در آمریکا اکران نشد.
در آن مقطع، علاءالدین و شیرشاه در سینماها اکران شده بودند، بنابراین فیلم توسط تماشاگران غربی با آنها مقایسه شد. بله، در این فیلم حیوانات دوست داشتنی که همیاران پرنسس هستند حضور دارند و این اثر داستانی افسانهای با بازی یک شاهزاده خانم است، اما هیچ کدام از این نکات باعث موفقیت این انیمیشن نشد.
۸. Ferngully: The Last Rainforest (۱۹۹۲)
در جنگل های بارانی استرالیا گروهی از پری ها زندگی میکنند. وقتی چوببرها به مرزهای محل زندگی این پریها میرسند، یکی از آنها، به نام کریستا، به طور تصادفی از جادو استفاده میکند و یکی از چوببرها را به اندازه خود کوچک میکند. همانطور که آنها به Ferngully میروند تا از معلم کریستا کمک بگیرند، دیگر چوببران به طور تصادفی روح شیطانی مخربی را آزاد میکنند.
اگرچه Ferngully: The Last Rainforest داستان محیط زیستی مناسبی را روایت میکند، اما نیازی نبود یک انیمیشن موزیکال نباشد. این آهنگها انگار هیچ ربطی به فیلم ندارند و فقط سه آهنگ توسط شخصیتها خوانده میشود. در این میان، آهنگ شرور اصلی داستان تنها چیزی قطعهای است که ارزش شنیده شدن را دارد، زیرا تیم کوری انتخاب بسیار خوبی برای تقلید از شرورهای دیزنی است.
۷. Once Upon a Forest (۱۹۹۳)
تصادف در بزرگراه گاز سمی را به داخل جنگل های اطراف پرتاب می کند. یک گورکن جوان به نام میشل آن را نفس می کشد و به شدت بیمار می شود. در حالی که عمویش تلاش می کند تا او را زنده نگه دارد، سه دوستش به بیرون از جنگل می روند تا گیاهان کمیاب برای کمک به او بیابند، اما به شرطی که بتوانند از شکارچیان و خطرات شهرنشینی دوری کنند.
Once Upon a Forest تقریباً یک فیلم بچه گانه خوب است. پیام محیط زیستی آن به خوبی مدیریت میشود و مایکل کرافورد، ستاره شبح اپرا، به عنوان عموی میشل، اجرای خوبی ارائه میدهد. مشکل فیلم شخصیتهای اصلیاش هستند. با تماشای این اثر آدم احساس میکند که کسی تصمیم گرفته است با شخصیتهای مکمل فیلمهای دیزنی فیلم بسازد.
۶. Thumbelina (۱۹۹۴)
در اولین تلاش بلات برای کپی برداری از دیزنی، جودی بنسون را در نقش دختری به اندازه بند انگشت میبینیم که عاشق یک شاهزاده پریان میشود. او در اواخر شب در باغ گم میشود و سعی می کند راهش را به خانه پیدا کند. متأسفانه، هر حیوان نری که او را ملاقات میکند مجذوب بندانگشتی میشود و به دنبال ازدواج با او میافتد.
انگار انتخاب صداپیشه آریل به عنوان یک شخصیت مو قرمز و کنجکاو با استعداد خوانندگی به اندازه کافی تقلید از دیزنی را به نمایش نمیگذاشت، چون این اثر تعداد زیادی آواز عاشقانه دارد. تمام این ویژگیها فقط و فقط به این دلیل که در انیمیشنهای دیزنی جواب دادند. شاهزاده پریان به اندازه شاهزاده در سفید برفی و هفت کوتوله شخصیت مزخرفی است و هیچ یک از آهنگها علیرغم اینکه به دست بری مانیلو ساخته شدهاند خوب نیستند. یکی از آهنگها، به نام “با موئل ازدواج کن”، بندانگشتی را به اولین فیلم انیمیشنی تبدیل کرد که برنده Razzie شد.
۵. The Swan Princess (۱۹۹۴)
از دوران کودکی قرار بود که شاهزاده درک و پرنسس اودت با یکدیگر ازدواج کنند. با این حال، اودت توسط یک جادوگر شیطانی که خواهان پادشاهی پدرش است، ربوده میشود. همانطور که درک تلاش میکند اودت را پیدا کند، جادوگر اودت را به یک قو تبدیل میکند تا او را مجبور به ازدواج با خودش بکند.
کارگردان این فیلم، ریچارد ریچگوت کارش را در دیزنی شروع کرد، و این نکته واضح است. این فیلم همه چیزهایی را که می توانید از یک فیلم دیزنی انتظار داشته باشید دارد، از جمله عاشقانه بین یک شاهزاده و یک شاهزاده خانم، موسیقی، جوکهای نابهنگام و همیاری حیوانات به شخصیت اصلی. با توجه به اکران مجدد شیر شاه، این فیلم در گیشه شکست خورد، اما در ویدیوی خانگی فروش خوبی داشت و توانست هشت دنباله تولید کند که همه بدون اکران و مستقیماً به رسانه خانگی رفتند.
۴. The Pagemaster (۱۹۹۴)
ریچارد تایلر جوان که به شدت محتاط و شیفته آمار است، در طول طوفان در یک کتابخانه به دام می افتد. در حالی که به دنبال تلفن میگردد، دریایی از رنگ او را میبلعد و تبدیل به یک تصویر میشود. ریچارد با سه کتاب انساننما که تجسم ماجراجویی، وحشت و خیال هستند آشنا میشود و همراه آنها به دنبال راهی برای پیدا کردن و بازگشت به خانه میگردد و در همین حین شجاعت خود را نیز کشف میکند.
این فیلم که تلاشی قابل تقدیر برای سوق دادن کودکان به مطالعه است، از یک فیلمنامه کسلکننده پر اعداد و ارقام و ایدههای زیادی رنج میبرد. ریچارد و دوستانش با بسیاری از شخصیتهای معروف ادبی ملاقات میکنند، اما آنها آنقدر سریع میآیند و میروند که فرصتی برای شناخت شخصیت یا مفهوم آنها باقی نمیماند. خوشبختانه، این سه شخصیت کتاب، به لطف صداپیشگی پاتریک استوارت، ووپی گلدبرگ، و فرانک ولکر، از بهترین همزادهای شخصیتهای دیزنی هستند.
۳. Balto (۱۹۹۵)
بالتو که بر اساس وقایع تقریباً واقعی ساخته شده است، داستان یک دورگه گرگ-سگ را روایت می کند که در نوم، آلاسکا زندگی میکند. هنگامی که موارد دیفتری در میان کودکان شهر بروز پیدا میکند، تیمی از سگهای سورتمهای برای بازیابی آنتی توکسین برای نجات جان این کودکان اعزام میشوند. اگرچه بالتو مورد تحقیر سگها و انسانها قرار میگیرد، اما وقتی تیم در یک کولاک گرفتار میشود، بالتو به کمک آنها میرود.
تقریباً تمام قهرمانان دهه ۹۰ میلادی آثار دیزنی افرادی جدا افتاده از جامعه بودند، به همین دلیل است که بالتو از یک سگ هاسکی سیبری اصیل به یک سگ دورگه تبدیل شده است. در حالی که داستان این اثر دارای شخصیت پردازی قابل قبول و خوبی است، همزمان با آن آثاری مثل دیو و دلبر و علاءالدین به اکران درآمده بودند، بنابراین مخاطبان گزینههای بهتری داشتند. با این حال، این انیمیشن زیباست و جیم کامینگز، کهنه کار دیزنی به خوبی صداپیشگی شخصیت شرور فیلم را انجام میدهد.
۲.Quest for Camelot (۱۹۹۸)
پادشاهی کملوت با دزیده شدن شمشیر آرتور، اکسکالیبور، ویران میشود. با این حال، این شمشیر در جنگل ممنوعه گم میشود، بنابراین زن جوانی به نام کیلی برای یافتن آن به راه میافتد. یک گوشه نشینی نابینا و یک اژدهای دو سر در تلاش برای نجات پادشاهی و اثبات اینکه هر کسی میتواند یک شوالیه باشد، به او ملحق میشوند.
Quest for Camelot مجموعهای است از کلیشههای دیزنی که از فیلمهای بهتری استخراج شدهاند. طراحی کاراکتر اصلی شبیه دلبر است، طنز آن تقلیدی از طنز موجود در فیلم علاءالدین است، و موسیقی، در حالی که به تنها آهنگهای خوبی هستند، سعی میکنند هنز هاوارد اشمن و آلن منکین را تقلید کنند. در واقع، ماندگارترین چیز در مورد این فیلم آهنگ آن به نام The Prayer است که توسط چندین خواننده از جمله سلین دیون و جاش گروبن نیز خوانده شده است.
۱. The King and I (۱۹۹۹)
ریچارد ریچ به ژاکلین فیتر و دیوید سیدلر، (نویسندگان Quest for Camelot)، میپیوندد تا نمایشنامهای از راجرز و همرستین با همین نام را برای مخاطبان کم و سن و سالتر اقتباس کنند. داستان بر اساس یادداشتهای معلم انگلیسی به نام آنا لیوونوونز، جزئیات سفر او به سیام و ملاقات با پادشاه مونگکوت است. در حالی که آنا تلاش میکند تا به فرزندان پادشاه آموزشهای لازم را بدهد، نخست وزیر شرور سیام از قدرتهایش برای ایجاد درگیری استفاده میکند، به این امید که شاه را به عنوان یک ظالم مستبد نشان دهد و سپس او را برکنار کند.
جدا از نویسندگی و کاراکترهای سطح پایین، فیلم مملو از حیوانات همیار و بامزه است، از جمله یک میمون، یک بچه فیل و یک پلنگ که در نجات شخصیتها و موقعیتها کمک میکنند. همچنین این اثر از اینکه مجبور است بسیاری از عناصر نمایشنامه اصلی و فیلم تولید سال ۱۹۵۴ را حذف کند رنج میبرد، از جمله ایجاد پایانی خوش به جای پایان تلخ و شیرین نمایشنامه اصلی.