کشیشی که ۲۵۰ سال پیش وجود سیاهچالهها را پیشبینی کرد
کشیشی که ۲۵۰ سال پیش وجود سیاهچالهها را پیشبینی کرد
حتی آلبرت انیشتین نیز وجود آنها را باور نداشت، گرچه نظریه نسبیت عام او وجود سیاهچالهها را ممکن میدانست.
با این حال مدتها قبل از تولد اینشتین، یک نفر بود که در مورد سیاهچالهها هوشیاری قابل توجهی از خود نشان داد و تنها با استفاده از قوانین نیوتنی وجود سیاهچالهها را پیشبینی کرد.
جان میچل در سال ۱۷۲۴ در دهکده ایکرینگ در انگلستان به دنیا آمد، در خانوادهای که از سنتی مسیحی مبنی بر ترجیح عقل بر آموزههای افراطی پیروی میکرد. او به دانشگاه کمبریج رفت و برای بیش از ۲۰ سال در رشتههای مختلف از جمله عبری، یونانی، ریاضی، الهیات و زمینشناسی تحصیل کرد و به تدریس پرداخت.
او هم یک نظریهپرداز و هم یک آزمایشگر تجربی بود. جان میچل با طرح این فرضیه که «زمینلرزه و امواج انرژی ناشی از آن به خاطر حرکت لایههای سنگی واقع در کیلومترها زیر زمین است»، اولین شخصی نام گرفت که علت وقوع زلزله را توضیح داد. به همین علت او از پدران علم لرزهشناسی دانسته میشود.
جان میچل همچنین راهی برای تخمین کانون زلزله فاجعهبار لیسبون در سال ۱۷۵۵ نشان داد و این ایده را بررسی کرد که زمینلرزهها در زیر دریا میتوانند باعث سونامی شوند.
او با روشهای علمی به گونهای شگفتانگیز چگالی زمین را محاسبه کرد. عددی که به دست آورد نسبت به عددی که امروز به عنوان چگالی زمین شناخته میشود، تنها یک درصد فرق دارد.
میچل در کنار کارش در کلیسا، مکاتباتی با دیگر فیلسوفان طبیعی و روشنفکران آن زمان از جمله بنجامین فرانکلین از برجستهترین دانشمندان جهان و یکی از پدران بنیانگذار ایالات متحده داشت.
از دیدگاه قرن بیست و یکمی ممکن است این ایده که یک خادم کلیسای مسیحی در قلب زندگی علمی قرار داشته باشد، شگفتانگیز به نظر برسد. اما او مانند بسیاری از روشنفکران قرن هفدهم، تمایزی بین دین و علم قائل نبود. برای جان میچل، قوانین طبیعی علمی همچنان قوانین خدا محسوب میشدند.
میچل در کنار وظایف محلی خود، به تدریج توجه خود را بر کیهانشناسی و به ویژه ماهیت گرانش متمرکز کرد.
او تلسکوپ بازتابی ۳ متری خود را ساخت و در سال ۱۷۶۷ اولین کسی لقب گرفت که روشهای جدید آماری را برای مطالعه ستارگان مرئی به کار برد و نشان داد خوشههایی مانند «پروین» در صورت فلکی گاو را نمیتوان با توزیع تصادفی توضیح داد.
آیندهنگری از وجود سیاهچاله
میچل مقالهای حاوی یک فرضیه منتشر کرد که اگرچه از نظر علمی ماندگاری کمتری داشت، اما شاید درخشانترین اثر او در درک کیهان بود.
او در این مقاله با استفاده از اصول نیوتنی، چگونگی تعیین چگالی ستارگان با بهرهگیری از مشاهده نحوه تأثیر گرانش آنها بر دیگر اجرام مجاور توضیح داده است.
این دانشمند قرن هجدهمی استدلال کرد که هرچند نور تمایل به فرار از سطح ستاره را دارد، اما اگر ستاره فرضی به حد کافی بزرگ باشد گرانش آن برای بازگرداندن نور کافی خواهد بود. وی گفت این امکان وجود دارد که گرانش عظیمترین اجرام کیهانی بر پرتوهای نور آنها غلبه کند.
او پا را از این هم فراتر گذاشت و به واقعیتی اشاره کرد که در قرن ۲۱ عموم دانشمندان به آن اعتقاد دارند؛ اینکه هرچند نور چنین ستارهای نمیتواند به ما برسد و شاید نتوانیم آن را ببینیم، اما ممکن است بتوانیم از روی گرانش ستاره نامرئی و بینظمیای که در مدار سایر اجرام اختری نزدیکش ایجاد میکند آن را تشخیص دهیم.
او در مقالهاش مینویسد که این گمانهزنیها «تا حدودی در کنار هدف فعلی من» بود، اما آنها شاید نزدیکترین مفهوم را نسبت به ایده سیاهچالههای ممکن در فیزیک نیوتنی مطرح کردند.
فرضیه او در حالی مطرح شد که تئوری نور نیوتن به عنوان باور غالب زمان خود مطرح بود.
ایده وجود ستارگان نامرئی ایده نسبتاً رایجی در میان دانشمندان آن زمان بود. با این حال مدتی بعد از آن آزمایشهای جدید دانشمندان را متقاعد کرد که نور از امواج تشکیل شده و نه ذرات. در نتیجه این فرضیه که نور میتواند توسط گرانش تغییر شکل داده شده یا به دام بیفتد، از مد افتاد.
کار نجومی میچل در هالهای از ابهام قرار گرفت و تنها در نیمه دوم قرن بیستم بود که دوباره کشف شد.
راسل مککورماک، مورخ، میگوید اشتیاق علمی جان میچل و قدرت تخیل او بود که منجر به این کشف شد. همانطور که آلبرت انیشتین در سال ۱۹۲۹ گفته بود، «تخیل جهان را در بر گرفته است».