داستانهای شنیدنی اساطیر نورس (بخش پنجم)
اودین (Odin) خدای یک چشم قدرتمندترین در میان خدایان اِسیر و سرزمین اَزگارد (Asgard) به حساب میآید و سایر خدایان منجمله ثور (Thor)، تیِر (Tyr) و حتا لوکی (Loki) تحت فرمان او هستند، اما همانطور در معرفی سرزمینهای نهگانه که بر شاخهها و ریشههای درخت زندگانی یعنی ایگدراسیل (Yggdrasil) شکل گرفتهاند، اشاره کردیم گروه دیگری از خدایان وجود دارند که در قلمروی دیگری به نام واناهیم (Vanaheim) زندگی میکنند، این خدایان که با نام وانیر (Vanir) شناخته میشوند که تخصص و قدرتشان در دانش و بصیرت است؛ آنان قادر پیشگویی آینده و صحبت کردن با طبیعت هستند.
خدایان اِسیر به رهبری اودین (که در تمام داستانها عطش و حرص بینهایتی در دستیابی به بصیرت داشت) برای یافتن منشاء دانش به سرزمین واناهیم لشکرکشی کرده ولی با توجه به اینکه خدایان وانیر حمله آنان را پیشگویی کرده بودند موفق به دفاع از خود و عقب راندن خدایان اِسیر شدند. اینبار برای انتقامجویی حملهای از واناهیم به اَزگارد صورت گرفت و این روند رفت و برگشت به جنگی طولانی منجر شد.
در نهایت خدایان هر دو سرزمین تصمیم به اعلام صلح گرفتند و به منظور اطمینان حاصل کردن از قول طرف دیگر قرار شد از هر سرزمین خدایانی به سرزمین دیگر به عنوان غرامت جنگی فرستاده شوند و تا زمانیکه آنها سالم و زنده باشند صلح برقرار خواهد بود.
از طرف واناهیم، یورد (Njord – خدای ارابهها که بعدها اسکادی (Skadi) به عنوان همسر او را انتخاب میکند) و دو فرزندش فرِی (Frey) و فرِیا (Freyja) به خدایان اَزگارد ملحق شدند. از طرف اَزگارد هم هُنیر (Hoenir – خدایی که قدرت تفکر و منطق را در آغاز خلقت به انسانها هدیه کرده بود) و میمیر (Mimir – دانایی افسانهای) به واناهیم فرستاده شدند.
بعد از مدتی، خدایان وانیر که به دنبال کسی از اَزگارد بودند که رهبری آنها را به عهده بگیرد و هُنیر را برای چنین مقامی انتخاب کرده بودند، متوجه شدند که هُنیر زیر بار مسئولیت تصمیمگیری برای سرزمین واناهیم نرفته و برای تمام کارها از میمیر سوال میکند و مشورت میگیرد. این امر باعث شد که خدایان وانیر عصبانی شوند و احساس کنند که در این معامله گول خوردهاند و برای انتقام از خدایان اِسیر میمیر را به قتل رسانده و سر او را به اَزگارد برای اودین فرستادند.
اودین فوراً و با استفاده از گیاهان جادویی و وردهایی ناشناخته، موفق شد سر میمیر را زنده کند تا بتواند به تمام سوالاتش پاسخ دهد. اودین سر میمیر را در کنار چشمهای در یوتنهیم (Jötunheim – سرزمین جاینتها) میبرد تا دست خدایان وانیر به آن نرسد، این چشمه که به ریشههای ایگدراسیل آب و غذا میرساند و در گذشته میمیر تمام عمر خود را در کنار آن به سر برده و با نوشیدن از آب این چشمه تمام دانش و بصیرت خود را بدست آورده بود، دوباره خانهی او میشود. (در مقالات قبلی اشاره کردیم که قبل از نبرد خدایان وانیر و اِسیر، اودین نزد چشمهی میمیر رفته و در ازای نوشیدن یک جرعه از آب چشمهی بصیرت، چشم خود را فدا کرده بود).
چشمههای ایگدراسیل و نورنها
درخت زندگانی که جایگاه شکلگیری سرزمینهای اساطیر نورس است در سه سرزمین ریشه دارد که در کنار هر یک از این ریشهها چشمههایی قرار گرفتهاند تا آب و مواد غذایی را به درخت رسانده و سرزمینهای شکل گرفته بر روی آن را سالم نگه دارند.
اولین ریشه در سرزمین پوشیده از مه و یخ، یعنی نیفلهیم (Niflheim) قرار گرفته است که آب رودهای سمی این سرزمین با گدازههای آتش از موسپلهیم (Muspelheim – سرزمین آتش سوزان) ادغام شده و اولین حیات را شکل دادند.
سدی که در این سرزمین قرار دارد وارگِلمیر (Hvergelmir) نام دارد که آب آن سمی و جوشان است و اژدهای مردهخوار و خوفناک اساطیر نورس یعنی نیتاگ (Nidhogg) در اعماق این آبها مستقر است و آرام آرام ریشههای ایگدراسیل را میجود.
دومین ریشه در سرزمین جاینتها یا همان یوتنهیم قرار دارد که چشمهای که آن را سیراب میکند چشمهی دانش و بصیرت، چشمهی میمیر است.
آخرین ریشه نیز در سرزمین خدایان یعنی اَزگارد قرار دارد و خدایان هر روز در کنار این ریشه دور هم جمع شده و برای مسائل پیش آمده مشورت و تصمیمگیری میکنند و چشمهای که در کنار این ریشه قرار دارد اورد (Urd) نام دارد و خدایان در هنگام رگناروک در کنار این چشمه دور هم جمع شده و خود را برای نبرد آماده میکنند.
سه خواهر خردمند وظیفه مراقبت و نگهداری از این چشمه را به عهده دارند و هر روز به ریشههای ایگدراسیل در کنار این چشمه رسیدگی میکنند. این سه خواهر نورنها (Norns) هستند و در اسطورههای مردمان نورس سرنوشت تمام موجودات به دست این خواهران رقم خورده و بر روی تکههای چوب ایگدراسیل تراشیده میشود.
یکی از این خواهران اورد، صاحب چشمه است، او نماد قسمت و سرنوشت موجودات است و بر دنیای زمان گذشته حکمرانی میکند. دومین خواهر ورداندی (Verdandi – به معنای تبدیل شدن و تغییر یافتن) است که بر دنیای زمان حال موجودات غلبه دارد و آخرین خواهر اِسکالد (Skuld – به معنای آنچه در راه است) نام دارد و دنیای آینده موجودات را بر چوب حکاکی میکند. سرنوشت تمام موجودات در کنار این سد و توسط این سه خواهر نوشته میشود.
نوشیدنی خدایان
پس از پایان نبرد خدایان وانیر و اِسیر و اعلام صلح، تمامی خدایان در جشنی بزرگ شرکت کردند و برای اعلام برادری هر یک در ظرفی خون (یا در برخی نسخهها آب دهان) خود را ریختند، در پایان جشن اودین ظرف خون را دیده و پرسید چه کسی میتواند از محتوای این ظرف چیزی بینظیر خلق کند؟ فریا فوراً پاسخ داد که من میتوانم از آن موجودی زنده خلق کنم و جلو آمد و شروع به خواندن وردهای جادویی خود کرد، محتوای ظرف فرم بدن یک انسان را به خود گرفت که اودین او را واسیر (Kvasir) نامید و از او پرسید که آیا میدانی من چه کسی هستم؟
واسیر در پاسخ با صدایی رسا گفت:
“تو اودین، خدای خدایان هستی، نامهای فراوانی داری که من تکتک آنها را از بَرم و میتوانم از همهی آنها در شعری استفاده کنم”
واسیر فوراً شروع به خواندن شعری زیبا و اشاره کردن به تکتک نامهای اودین پرداخت و خدایان همگی او را تشویق کردند. پس از این ماجرا واسیر رفتهرفته جایگاهی عالی در میان خدایان بدست آورد و به دانش و حکمت بسیاری دست یافت، به طوری که قادر بود تمام سوالات خدایان را پاسخ دهد.روزی واسیر نزد خدایان آمد و اعلام کرد که قصد سفر به عوالم نهگانه و ترویج دانش خود در میان موجودات سایر سرزمینها دارد اما در نهایت برای حل معمایی بزرگ نزد آنان بازخواهد گشت.
در سرزمین اِلفهای سیاه یا همان دورفها (Svartalfheim – اَسوَرتاَلفهیم) دو دورف که مهارت فراوانی در ساخت وسایل مختلف و جادویی داشتند زندگی میکردند و فکر وجود چیزهایی که هنوز ساختشان به ذهن آنها نرسیده بود دائماً ذهنشان را درگیر میکرد. نام این دو برادر فیالار (Fjalar) و گالار (Galar) بود. زمانیکه آنها خبر ورود واسیر به شهرشان را شنیدند به نزد او رفته و از او خواستند تا همراهشان به کلبه آنها برود تا بتواند سوالشان را پاسخ دهد.
با ورود واسیر به کلبه دورفها او شروع به سوال کردن درباره وسایل مختلفی که آنها ساخته بودند کرد ولی قبل از اینکه دورفها جوابی به او بدهند گالار گلوی واسیر را برید و خون او را در خمرههایی ریخت و سپس آن را با عسل مخلوط کرده و جوشاند. بعد از مخلوط و سرد شدن محتوای خمرهها دو برادر یک جرعه از آن که نامش را مید (Mead) گذاشته بودند، نوشیده و فوراً هنر شعرسرایی در آنها شکوفا شده و هوش زیادی پیدا کردند.
زمانی که خدایان در پی واسیر به کلبه گالار و فیالار وارد شدند آنها به سمت سرزمین جاینتها فرار کرده بودند تا از خشم خدایان در امان باشند. با رسیدن به یوتنهیم جاینتی به نام سوتونگ (Suttung) آنها را اسیر کرد و گفت تنها در ازای گرانبهاترین چیزی که آنها با خود دارند حاضر است از جانشان بگذرد. دورفها فوراً نوشیدنی جادویی خود را تقدیم جاینت کردند.
هونین (Huginn) و مونین (Muninn) کلاغهای اودین که شاهد این وقایع بودند با سرعت به نزد او بازگشته و محل نوشیدنی جادویی ساخته شده از خون واسیر را در گوش او زمزمه کردند.
اودین فوراً به سمت جایی که سوتونگ خمرهی مید (نوشیدنی دورفها) را در دل کوه پنهان کرده بود رفت و با متهای سنگی شروع به سوراخ کردن دیوارهی کوهستان کرد و با سوراخ کوچکی که در دل کوهستان ایجاد کرده بود خود را به شکل ماری درآورده و از سوراخ عبور کرد و وارد کوهستان شده و خود را به خمرهها رساند. اودین اینبار به شکل یک عقاب بزرگ درآمده و خمرهها را با خود از کوهستان خارج کرد اما سوتونگ که از این اتفاقات به دلیل بصیرت زیادی که از نوشیدن مید بدست آورده بود خبر داشت و بیرون از غار به شکل عقاب بزرگی منتظر اودین بود.
اودین به سرعت به سمت اَزگارد پرواز میکند و به سمت خمرههای بزرگی میرود که قبل از ترک آنجا تهیه کرده بود و خمرهی نوشیدنی را در آن خالی میکند، خدایان اِسیر هم برای حفاظت از اودین به سوتونگ حمله کرده و به این ترتیب ترکیب عسل و خون واسیر به نوشیدنی محبوب خدایان تبدیل میشود.